- توضیحات
عصر نمناک پاییزی است. سرت را درون باررانیات فرو بردهای و از روبروی بانک ملت میدان انقلاب رد می شوی. در گوشت کسی میخواند: «آی شیاد میخوای بمونی تو، اما شب که بره میدهم جزای تو...» برای لحظهای مکث میکنی. زنی که همیشه روی لبه سکوی بانک مینشیند، سرجایش نشستهاست. جورابهایش را کنار دستش گذاشته. دختری که کنارش مینشست، اما نیست. جلوتر میروی. مردی کنار دکهای که آن روزها بود ولی دیگر نیست، ایستاده. با دخترِ زن دستفروش حرف میزند. صدای درون گوشت را قطع میکنی. دخترک خودش را مدام کنار میکشد. روبروی مسجد دور میدان انقلاب است. مرد اصرار میکند: بیا دختر جان. از اشارات دست مرد میفهمی که قصد دارد برود داخل دکه، اما نه تنها. میایستی، بر سر مرد فریاد میکشی که با دختربچه چهکار داری؟ مرد دیگری جلو میآید. مرد ادعا میکند که دختر را میشناسد و از کاسبان محل است. شانه بالا میاندازی که چه؟! کاسب هستی که باش! البته تو هم دختر را میشناسی. همیشه کنار مادرش مینشیند. بحثات با آن دو مرد بالا میگیرد. مرد به تو میگوید که تهمت نزن. تهدیدت میکند که از تو شکایت میکند. میروی سراغ زن دستفروش و دخترش را به دستش میسپاری. راهت را میکشی و میروی و با خودت فکر میکنی: «کجای دنیای ایستادهام؟ فریاد جرم است.»
- توضیحات
وعدههای وزیرکار پس از 4ماه، هنوز محقق نشده است
فاطمه جمالپور: پسرک 12ساله، کارگر خشتچین کوره آجرپزی است. قالب سنگین خشتهای خیس را دست میگیرد و میبرد میچیندشان. وقتی صحبتمان تمام میشود رو به من میگوید: «ببخشید خانم، گفتن اینا کمکی به ما میکنه؟» پدرش کمی آنسوتر دارد گل خیس را در قالب میریزد، در حال صافکردن گل روی قالب میگوید: «چه فایده داره وزیر و وکیلش هم اومدن و کاری نکردن.» تندوتند به کارش ادامه میدهد؛ جوابی بهتر از «امیدوارم» ندارم در جواب پسرک. اینجا کارخانه آجرسازی و کورهپزخانه در 17کیلومتری جاده تهران- ورامین، سهکیلومتر مانده به ورامین است. چهارماه پیش در غروب گرم مردادماه دکتر ربیعی، وزیر تعاون، کار و رفاهاجتماعی به میان کارگران این کارخانه آجرپزی آمد و روزهاش را با آنها باز کرد. آن غروب ربیعی به کارگران گفت: «من، روزی کارگر کارخانه آجرپزی بودم. امیدوارم روزی یکی از فرزندان شما هم وزیر شود. آمدم اینجا تا بگویم شما را میبینیم و درصددیم مشکلاتتان حل شود.» حالا بادهای پاییزی شروع به وزیدن گرفتهاند. اما مشکلات به گواهی کارگران خشتچین و کورهپز و قالبزن به قوت خود باقی است. امروز پنجمآبان آخرین روز کاری خشتزنها و... است و تنها کارگران کورهپزخانه باقی میمانند. خیلیها رفتهاند. اقبال و معصومه و دیگر زنان کرد خشتچین و همسران و فرزندانشان رفتهاند کردستان تا زمستان بگذرد، آذریها برگشتند دیارشان و تنها کارگران افغان و خانوادههایشان که جایی برای ماندن ندارند میمانند در خانههای سازمانی کوره تا فصل سرما بگذرد. خانه که چه عرض کنم؛ دو ردیف اتاقهای کوچک سهدرچهار روبهروی هم و حمام و دستشویی که با فاصله در محوطه اتاقهاست و برای مرد و زن مشترک است. آشپزخانه ندارند و اتاق کوچک کثیف و نموری که وسطش یک شیلنگ آب قرار گرفته برای شستوشوی ظرف و لباس استفاده میشود.
جدیدترین اخبار
- "حقوق کودک" وارد کتب درسی شود
- افزایش سالانه تعداد زنان فقیر / کاهش سن زنان سرپرست خانوار
- انواع کودکآزاری و عواقب آن بر سرنوشت فرد
- سرریز مشکلات آموزشی بر سر کودکان کار و مهاجر
- صدور حکم جلب برای کودک، غیرقانونی است
- فروش "کودکان انتحاری" در پاکستان به قیمت 30 هزار پوند
- مبارزه با سوءتغذیه در حاشیهشهرها/ توزیع "سبدحمایتی" بین 11 میلیون نیازمند
- هیچ دانش آموز ابتدایی در کشور به دلیل کمبود مدرسه ترک تحصیل نمی کند
- 200 میلیون کودک در شرایط نامناسب رشد میکنند
- ۴۲۰ هزار معلول به خدمات تخصصی دسترسی ندارند
جدیدترین مطالب
- "حقوق کودک" وارد کتب درسی شود
- افزایش سالانه تعداد زنان فقیر / کاهش سن زنان سرپرست خانوار
- انواع کودکآزاری و عواقب آن بر سرنوشت فرد
- سرریز مشکلات آموزشی بر سر کودکان کار و مهاجر
- صدور حکم جلب برای کودک، غیرقانونی است
- فروش "کودکان انتحاری" در پاکستان به قیمت 30 هزار پوند
- مبارزه با سوءتغذیه در حاشیهشهرها/ توزیع "سبدحمایتی" بین 11 میلیون نیازمند